وبلاگ :
شهيد سيد محمد شريفي
يادداشت :
نوبت من
نظرات :
3
خصوصي ،
23
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
عابر
سلام
×××××××××
يک داستان معمولي!
.
.
.
يکي ته جيب پدرش را در مي آورد تا مثل "جنيفر لوپز"...
يکي در و ديوار اتاقش را پر از عکس "ديويد بکام"...
يکي احساس مي کند در کافي شاپ "شب مهتاب" در الهيه به کمال عشق...
***
- اول:
يکي بود...يکي نبود...
عباس و گلنسا يک پسر داشتند و يک دختر.
محمد و فاطمه...
×××××××
يا حق.