این روزها با شنیدن این خبر تلخ دست درازی یکی از استادان دانشگاه به یک دختر محجبه اسمان دل خیلی ها بارانی شده بگذریم از ان بعضی هایی که همیشه می خواهند در این قبیل مسائل بر خلاف نظرعموم ساز مخالف بزنند و یک خودی نشان بدهند که به نظر من در این افراد چیزی به اسم غیرت مرده است و باید به این افراد گفت: اگر دین ندارید ازاده باشید.باید دختر باشیدان هم یک دختر محجبه که بفهمید چه دردی دارد شنیدن این خبر ان هم دریک کشور اسلامی
با شروع طرح مبارزه با بدحجابی چه هیاهویی در کشوربه وجودامد که چه خبراست لازم به این همه سخت گیری نیست باید کارفرهنگی کنیم! حالا درست در همین روزها که خیلی هم ازشروع این طرح نمی گذرد این خبر منتشر می شود خب حتما باز هم باید کارفرهنگی کنیم و ساکت بمانیم تا شاید روزی این مشکل و همه مشکلات دیگراخلاقی حل شود بعضی ها که می گویند دراین کشور خیلی زنان بی ابرو می شوند و اب از اب تکان نمی خورد بله اگر ان روزها جلوی این بی ابروییها گرفته می شد و از فرصت هایی که داشتیم استفاده می کردیم کاربه این جانمی رسید که در محیط دانشگاه چنین عملی صورت بگیرد همیشه مادر به من می گفت : دخترم تو که چادر میگیری دیگر ان خطرهایی که برای یک دختر بدحجاب در جامعه وجود دارد برای تو به وجود نمی اید ولی حالا انگار دیگر چادر را هم بی حرمت می کنند.
امیدوارم این هتاک محاکمه شودو طرح پلیس برای افزایش امنیت اخلاقی اجتماعی ادامه پیدا کند تا دیگر شاهد چنین مسائلی نباشیم .
یا فاطمه (س) بیرق ما چادر خاکی توست .
امربه معروف ونهی از منکر موضوعی که این روزها مخصوصا با شروع شدن طرح پلیس برای مبارزه با بد حجابی بیشتر به ان فکر می کنم راستش اصلا گاهی یادم می رفت وظیفه ای به اسم امر به معروف ونهی از منکر دارم یک بهانه های بنی اسرائیلی برای خودم می اوردم واز زیر ان شانه خالی می کردم مثلا می گفتم شاید اگر تذکر بدهم خودم را کوچک وذلیل کنم یا اینکه طرف از حرف من ناراحت شود .
امام باقر علیه السلام : امر به معروف ونهی از منکر دو مخلوق پروردگارند هر کس انها را یاری کند خدا او را عزیز می گرداند وکسی که به انها بی اعتنایی کند خدا او را ذلیل می سازد.
واینها دلایل من برای ترک امر به معروف ونهی از منکر بود حالا بعد از گذشت چند سال این مسئله به یک مشکل بزرگ تبدیل شده و سردار احمدی مقدم ونیروهایش باید به اندازه ی همه ی سال هایی که ما در خواب بودیم امر به معروف ونهی از منکر کند تازه حرف هم بخورد حداقل خیالمان راحت شده که یکی دارد وظیفه ما را انجام می دهد و بیرون گود نشسته ایم ...
امام رضا علیه السلام : باید امر به معروف ونهی از منکر کنید و اگر چنین کاری رانکردید اشرارتان بر سرتان مسلط می گردند انگاه نیکانتان خدا را می خوانند و دعایشان به اجابت نمی رسد .
حالا که این مطلب را می نویسم یاد تمام فرصت هایی که می توانستم این واجب الهی امر به معروف ونهی از منکر را انجام دهم و ندادم برایم زنده شد فرصت هایی که از دست رفت اما خوب می دانم فرصت های دیگری دارم لحظه هایی انقدر طلایی که می تواند مرگ سرخ را برایم هدیه بیاورد مثل شهید روح الله امیر احمدی که به فیض شهادت رسید پدر این شهید در مورد چگونگی شهادت پسرش گفت:
مدتی پیش به دلیل مشکلاتی که برای خواهران نماز گذار در نزدیکی مسجد الزهرای شهرک درست شده بود پیشنماز مسجد تصمیم گرفت تعدادی از بچه های فعال مسجد را مامور کند تا در هنگام نماز از حضور اشرار در سر راه خواهران نماز گزار جلوگیری کنند روح الله نیز جزو این عده بود و شب حادثه با فردی برخورد کرد که در نزدیکی مسجد ایستاده است و روح الله نیز طبعا به او تذکر می دهد که از محل دور شود این مساله تبدیل به جرو بحث و درگیری می شود که این مساله با فحاشی های پی در پی فرد مذکور ادامه میابد روح الله نمی دانست پدر فرد یاد شده از اهالی مسجد است و پس از متوجه شدن این مسئله با بوسیدن روی پدر وی از او عذرخواهی کرد ولی شخصی که با روح الله درگیر شده بود به طرف خانه رفته بود تا چاقو بیاورد وی ادامه داد:
پسرم اگرچه دارای کمربند مشکی جودو بود و اموزش های رزمی زیادی دیده بود ولی قاتل ناجوانمردانه چاقو را از پهلو به قلب پسرم فرو کرد و به این شکل او را به شهادت رساند .
پدر روح الله در پایان گفت در شهرک شهید محلاتی اغلب پسرم را می شناختند و از فضایل اخلاقی اش اگاه بودند و ما خوشحالیم که فرزندمان به شهادت رسید و افتخار می کنیم که در هنگام شهادت یک زیارت عاشورای خونی از جیبش بیرون اوردیم او در پایان گفت : فرزندم همیشه خطاب به مادرش می گفت که دوست دارد لذت شهادت را در دوران جوانی ان هم در سال های 20 تا 25 سالگی تجربه کند.
امام صادق علیه السلام : گرامی ترین شهیدان کسی است سخن حقی رانزد ظالمی بگوید و ان ظالم او را بکشد
(در صورتی که ابتدا ظن ضرر و مفسده نداشته بلکه گمانش این است که ضرری متوجهش نیست پس حق را می گوید وکشته می شود )
ای باباچقدرغر می زنید ببخشید با شمانیستم بابعضی هاهستم بعضی ها که انگار به جز گیردادن ونق زدن کار دیگه ای بلد نیستن منظورم چیه؟ منظورم دولته! این چند وقته بعداز اعلام مقام معظم رهبری که امسال راسال اتحاد ملی وانسجام اسلامی نامیدند به خیلی ازوبلاگ ها سر زدم اصلا انگار نه انگار همین طوری دارن به نوشتن مطالب پراز نیش و کنایه ادامه می دن بابعضی هاهم که حرف می زنی فقط بلدن ایه یاس بخونن چرااین طوریه چرا اون طوریه؟ همش معایب رو می بینن یکی نمیگه کنار این معایب این کار خوب هم انجام شده فکر می کنن نقد یعنی گفتن معایب ! یه عده هم کلا بی خیال ماجراشدن و تا میای باهاشون صحبت کنی دادشون میره اسمون که جلوی مااز سیاست حرف نزن! به یه عده ام میگی چرا مخالفی؟یک کم فکرمیگه و میگه چون از قیافه احمدی نژاد خوشم نمیاد!!!
حالا می خواید چی بگید من فقط میگم ماکه به ولایت فقیه اعتقادداریم پس چرا این اعتقادرو تو عملمون وکارهامون پیاده نمی کنیم تابه حال چندباررهبرمون تو سخرانی هاشون از دولت حمایت کردن ودلایل خودشون رو هم گفتن حداقل اب تو اسیاب دشمن نریزیم به قول مادرم دشمنا رو کار غلط خودشون اصرار دارن پس ما چرا انقدر...یاد حرف های دایی شهیدم که تو وصیت نامه اش نوشته بود افتادم : ای مردم از گروه بازیها ودسته بازیها بپرهیزید وبرای هر مساله جارو جنجا ل نکنید که جان شیران و سگان از هم جداست متحد جان های خداست.
ودر اخر یه سوال درسال اتحاد ملی وانسجام اسلامی می خوایم چی کار کنیم؟
اواخر تعطیلات سال نو بود که به همراه مادرم به خانه ی یکی از دوستانش به اسم فریده رفتیم فریده خانم را دورادور می شناختم زنی میانسال که هرگز شادی را درچشمانش ندیدم اودر دوران جوانی صاحب دو پسر شده بود که هر دو به علت عوامل وراثتی معلولیت جسمی پیداکرده بودند به همین خاطر دو سه سال پیش او هردو فرزند خویش رااز دست داد همه ی اینها را شنیده بودم ولی شنیدن کی بود مانند دیدن .
وارد خانه اش که شدیم متوجه عشق او به فرزندانش شدیم چرا که اوتمام دیوارهای خانه پر کرده بود از عکس ها ونقاشی های پسرهایش بعدازپذیرایی او تمام وسایل واسباب بازی های بچه هایش رااورد وبه ما نشان داد چه خوب نگهشان داشته بود خیلی ازنقاشی ها پرس شده بود واسباب بازی ها هم تمیز ومرتب داخل جعبه چیده شده بود من اسباب بازی های بچه ها رادیدم همان هایی که ان دو طفل معصوم بادستان کوچک خود ساخته بودند اسباب بازی ها انقدر زیبا وماهرانه ساخته شده بود که هیچ کس بادیدن انها نمی توانست حدس بزند که همه ی اینهارا دوبچه ی معلول ساخته اند نقاشی هاهم همینطور انهادر نقاشی هایشان بیشتر موشک وتانک ومیدان جنگ کشیده بودند فریده خانم می گفت:ولی بچه های من صلح طلب بودند راست میگفت کنار بیشتر موشک ها وتانک ها کلمه ی ایست یا خاموش رادیده بودم فریده خانم برایمان گفت که این اواخر با بدتر شدن وضعیت جسمی فرزندانش خودش غذا دهان انها می گذاشته بعد لبخندی زد وبا چشمانی اشک الود گفت به پسرهایم گفتم باید هشت پا می شدم تا بتوانم به همه ی کارهای شما رسیدگی کنم حالا که خوب فکر میکنم او درتمام لحظاتی که از بچه هایش میگفت چشمانش خیس بودمی گفت وقتی پسر بزرگترم رااز دست دادم پسر کوچکترم هم فهمیده بود که دیگر اوهم رفتنی است روزی به من گفت می خواهم وصیت کنم منم رفتم کاغذوخودکاراوردم گفتم:مامان جان اگرتو وصیت کنی من هم وصیت می کنم اصلا وصیت کردن که چیزی نیست خلاصه پسرم گفت : دوست دارم بعد از اینکه مردم شمابچه ی دیگری نیاورید بروید گردش مسافرت خوش بگذرانیدفریده خانم بعداز گفتن این حرفهادرحالی که بغض گلویش راگرفته بود گفت حالا نیست ببیند بدون او چقدر دارد بهم خوش می گذرداو می گفت پسر کوچکترم می گفت مامان چرا انقدر سیاه می پوشی اگه من مردم وتو بیای سر قبرم گریه کنی من ازان زیر یک جیغ بلند می کشم که سنگ قبرترک بخورد .در خانه ی فریده خانم پرمعنا ترین وزیباترین نقاشی عمرم رادیدم نقاشی یک موشک که درحال پرواز در اسمان ابی بود امااین اسمان نصفه ونیمه رنگ شده بود بقیه اش هنوزسفید مانده بود چون خود پسرک به ابی اسمان پیوست و فرصت نکرد نقاشی اش را کامل کند . همه ی اینها را که نوشتم بخشی از غم ها وغصه های یک مادربود مادری که این روزها بیشتر از هر روز دیگر احساس تنهایی می کند بادیدن بچه های مردم اه می کشد وازاینکه فراموش شده ناراحت است مادری که هنوزهم لباس سیاه می پوشد وهر روز صبح منتظرساعت 10 می شود تاساعت مچی پسرش زنگ بزند اینهارابرای مادر نوشتم برای این مادرو همه ی مادرهای مثل او که گرچه نمی توانم غصه هایشان رادرک کنم ولی ازصمیم قلب به صبرشان وعشق پاکشان احترام می گذارم شما هم برای فریده خانم بنویسید قول می دهم هرچه برایش نوشتید را به گوشش برسانم .
این نقاشی را که درزیر می بینید یکی از نقاشی های پسر کوچک فریده خانم است روح هر دوی انها شاد ان شاء الله