عاشق شده بود حرکاتش، رفتارش حتی حرف زدنش اینو نشون می داد البته به دختره هنوز نگفته بود گذاشته بود تا بعد از چند ماه که آمادگیشو پیدا کرد بره خواستگاری خودش فکر می کرد دختره دوستش داره فکر می کرد چشم انتظارشه فکر می کرد ...
مدتی گذشت ، بالاخره روز موعود رسید تلفن کردن به خونه ی دختر که قرار خواستگاری رو بگذارن . خیلی خوشحال بود اما این خوشحالی زیاد طول نکشید دختر مورد علاقه اش ازدواج کرده بود .
چند روز بعد یه اعلامیه ترحیم زدن رو دیوار، عکس پسر تو اعلامیه بود خودکشی کرده بود زیر عکسش با خط درشت نوشته بودن :
و جوانی این چنین عاشق !!!
با تشکر از دوستم که این ماجرا رو برام تعریف کرد .