می گویم دیدم کسانی را که دروغ می گویند دنیای واقعی و مجازی هم برایشان فرقی نمی کند .
می گوید زیادند کسانی که دروغ را گناه نمی دانند !
می گویم همین چند وقت پیش بود کسی را دیدم که هنوز فرق بین عشق و هوس را نمی فهمید!
می گوید چه بسیارند کسانی که عشق را به بهای love سه طلاقه کرده اند (2)
می گویم کسی را دیدم که ظاهرش با باطنش یکی نبود .
می گوید یک رنگ بودن سخت است و سخت تر از آن بی رنگ بودن .
می گویم من مسلمان شناسنامه ای زیاد دیده ام، خسته شده ام .
می گوید خستگی ندارد اگر می خواهی چیزی را تغییر دهی فقط کافی است شروع کنی .
می گویم چه طور؟
می گوید از خودت ...
پی نوشت :
1-هر اصلاحی نقطه ی اولش خود انسان است امام خمینی (ره)
2-برگرفته از اشعار ابوالفضل سپهر
3-کل یوم عاشورا کل ارض کربلا
یا حق
یک جعبه شیرینی آورده بود و سه شاخه گل رز قرمز ، بچه ها کلی سر به سرش گذاشتند : ناقلا خبریه؟ شیرینی برای چیه؟ یکی از اون ته گفت شیرینی کافی نیست ها باید شام هم به ما بدی! و همه خندیدند .
جعبه ی شیرینی که خالی شد از بچه ها اصرار که خلاصه نگفتی شیرینی به چه مناسبتی بود؟!
بالاخره رفیق ما گفت برای تولد امام هادی علیه السلام شیرینی و گل خریدم . نیت کردم هر سال برای میلاد ائمه ای که کمتر به یادشون جشن میگیریم شیرینی و گل پخش کنم .
راست می گفت وقتی گفت برای میلاد امام هادی علیه السلام شیرینی و گل خریده بیشترمان خبر نداشتیم اصلا امروز میلاد است !!!
پی نوشت : برای جشن غدیر و ولایت اینجا نوشتم .
1
2
3
نعمت هایت تا بی نهایت ...
عدد کم آوردم می گویم بی نهایت !
پی نوشت :
میخواهیم حسینی شویم...حسینی
روی تختش نشست . پرده را کنار زد و خیره شد به اسمان . زیر لب زمزمه کرد : من حتی یک ستاره هم در اسمان ندارم !
شب ناراحت و ناامید به خواب رفت.
کمی ان طرف تر روی میز تحریرش عینک ذره بینی شیشه شکسته ای ، مدت ها بود که خاک می خورد .
شب ها در مسجدالحرام ، گاهی فقط دلت می خواهد یک گوشه بنشینی و خیره شوی به کعبه و محو شوی در ان همه زیبایی و عظمت . ان وقت است که با تمام وجودت درک می کنی چرا خدا حتی برای نگاه کردن به کعبه هم ثواب می نویسد ...
یادم هست وقت وداع از مکه خیلی ناراحت بودم برایم خیلی سخت بود همان موقع یکی به من گفت همه ی کسانی که به مکه می ایند باید روزی از اینجا بروند و برایم این شعر را خواند که: مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه ... انگار ابی بود روی اتش درونم .
پی نوشت : برادر ...
عجب مهم بوده ایم و خبر نداشتیم !
مشاوره امنیتی !
چایی اش را هورت می کشد : من که با امام رضا علیه السلام قهرم . دیگه هم نمیرم . این همه رفتم التماس کردم که اقا یک بچه هم به ما بده . اصلا ...
ناظم با کف دست می زند به در : اقایان کلاس ها اماده است . ضمنا یک سری بلیت مشهد هست اگر کسی خواست ثبت نام کند .
از دفتر که بیرون می اییم ، می بینم همراهم نیست .
ایستاده تا بگوید اسمش را برای بلیت بنویسند .
پی نوشت ها :
1-دلم عجیب هوای یه زیارت کرده ، یه زیارت با حال ...
2- گاهی بی بهانه ها را هیچ عقلی چاره نیست ...
چه انتظار عجیبی !
تو بین منتظران هم
عزیز من چه غریبی !
عجیب تر انکه چه اسان
نبودنت شده عادت
چه بی خیال نشستیم
نه کوششی
نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم :
خدا کند که بیایی
پی نوشت ؛
یادش به خیر وبلاگ کانال ماهی "...این همه چیز توی این دنیا اختراع شده، اما هیچ اکسیری برای دلتنگی نیست."