اگر قرار باشد یکی از آرزوهایت را برای برآورده شدن انتخاب کنی فرصت زنده بودن را به کدام یکی می دهی؟! این سوال گاهی به سراغم می آید و من از میان تمام آرزوهای رنگارنگم باز می رسم به همان آرزوی سپید دوست داشتنی ، سپید درست مثل لباس احرام حاجیان همان که آرزو دارم بر تن پدر و مادرم ببینم ....
بی تردید من همین آرزو را انتخاب می کنم . درست مثل پدر و مادرم که در چنین روزهایی از آرزوی دیدارش گذشتند تا من به دیدارش بروم . حالا به من حق می دهی که با قاطعیت بگویم من آرزوی سپیدم را انتخاب می کنم ؟!
مادر که می گویند یاد چه می افتی؟ مادر که می گویی، من برخلاف تصور تو یاد دختر 20 ساله ای می افتم که هنوز سرد و گرم روزگار را نچشیده سنگینی بار زندگی را روی شانه های نحیفش حس کرد. داغ رفتن مادرش هنوز تسلی نیافته بود که چشمان مضطرب برادرهایش او را به خود آورد.
شاید از آن به بعد بود که دغدغه های دخترانه اش را برای همیشه در صندوقچه ی فراموشی گذاشت و همچون مادران زندگی اش را بی منت وقف تربیت برادرنش که نه فرزندانش کرد.
او مادر شده بود گرچه برادرانش هرگز او را مادر صدا نکردند و یا حتی روز مادر برایش شاخه گلی هدیه نیاوردند.
شنیده بود با یک نفر خیلی صمیمی هستم؛ آنقدر که برای من شده مثل خواهر نداشته ام. با همان مهربانی همیشگی اش برایم نوشته بود: «این خانم کیه که باهاش خیلی راحتی و مثل خواهرته؟ حسودیم شد که به غیر از من خواهر دیگه ای داری!»
برایش نوشتم ولی ای کاش هرگز این سوال را نمی پرسید. کلی مکافات کشیدم برای نوشتن آن کلمه چهار حرفی که او از داشتنش محروم بود.
م ا د ر
دوستی فصل قشنگی است
پر از لاله ی سرخ
دوستی قدرت تلفیق شعور من و توست
دوستی حس عجیبی است میان پر و اب
رنگ ان مثل خداست
مردم شهر رفاقت دل ابی دارند
و در این شهر همه می خندند
پشت هدیه اش این چند بیت شعر را نوشتم میخواستم به عنوان یادگاری به او هدیه ای داده باشم بعدش فکر کردم این یادگاری های مادی هرگز به پای آن همه خاطرات خوبی که او به من هدیه داد نخواهد رسید خاطراتی که با وجود او شکل گرفت .
دوست خوب نعمت است و من همیشه خدا را شکر میکنم به خاطر وفور این نعمت در زندگی ام فرقی ندارد دوستان مجازی یا واقعی ، این شعر را به تک تک دوستانم تقدیم میکنم همان هایی که خیلی وقت ها شرمنده بزرگواری و مهربانیشان میشوم .
و به مائده ایرانی که 25 بهمن ماه روز تولدش است درست روزی که اتفاقا روز تولد من هم هست . امیدوارم هر دویمان واقعا بزرگتر شده باشیم .
تصاویر از جلوی چشمانم رژه می روند کودک و بزرگ و پیر و جوان دیگر فرقی نمی کند همه محکوم هستند به مردن، یک مرگ دسته جمعی! راستی به کدامین گناه ؟!
گوینده اعلام می کند که دیروز 2 نفر دیگر در فلسطین کشته شدند یکی می گوید :عجب خبر مهمی! خب هر روز در فلسطین چند نفر کشته می شوند این که چیز عجیبی نیست !!!
بعد از تمام این خبرها برایشان می نویسیم ، اعتراض می کنیم ، محکوم می کنیم و مقاومت تک تک آنها را تحسین می کنیم . با وجود تمام اینها، گاهی عجیب این تصاویر و خبرها برایمان عادی می شوند !
پی نوشت ؛ دنیای عجیب!
شب عاشورا که فرا رسید امام حسین علیه السلام فرزندان و برادران و برادرزادگان و همه ی بستگان و اصحاب را جمع نمودند امام سجاد علیه السلام می گوید با آنکه بیمار بودم نزدیک رفتم ببینم پدرم چه می گوید ، پس از آنکه خدا را به بهترین وجه ستایش کرد در بخشی از سخنان خود می فرمایند :
" پس بیعتم را از شما برداشتم و شما را به اختیار خودتان گذاشتم اینک شب فرا رسیده است از تاریکی شب استفاده کنید و به هر سو که می خواهید بروید و مرا با این قوم تنها گذارید که اینها به جز من با کسی کاری ندارند ."
و مگر نه اینکه همه ی زمین کربلا و همه ی روزها عاشوراست .
حال اختیار با توست ، در کربلا یا با سبز پوش های سپاه حسینی یا با سرخ پوش های یزید ... اینجا بی طرف و خاکستری و حد وسط نداریم .
می گویم دیدم کسانی را که دروغ می گویند دنیای واقعی و مجازی هم برایشان فرقی نمی کند .
می گوید زیادند کسانی که دروغ را گناه نمی دانند !
می گویم همین چند وقت پیش بود کسی را دیدم که هنوز فرق بین عشق و هوس را نمی فهمید!
می گوید چه بسیارند کسانی که عشق را به بهای love سه طلاقه کرده اند (2)
می گویم کسی را دیدم که ظاهرش با باطنش یکی نبود .
می گوید یک رنگ بودن سخت است و سخت تر از آن بی رنگ بودن .
می گویم من مسلمان شناسنامه ای زیاد دیده ام، خسته شده ام .
می گوید خستگی ندارد اگر می خواهی چیزی را تغییر دهی فقط کافی است شروع کنی .
می گویم چه طور؟
می گوید از خودت ...
پی نوشت :
1-هر اصلاحی نقطه ی اولش خود انسان است امام خمینی (ره)
2-برگرفته از اشعار ابوالفضل سپهر
3-کل یوم عاشورا کل ارض کربلا
یا حق